فرزندان وقتی برسر دوراهی مرگ و زندگی قرارمی گیرند،چه گزینه ای را می توانند انتخاب کنند؟و یا زمانی که ما کلمات و سخنان خردمندانه و صمیمانه ای را در گوش آنها زمزمه نمی کنیم،در این صورت از آنها چه انتظاری می توانیم داشته باشیم؟آیا فقط به این نکته بسنده و اکتفا می کنیم که به آنها بگوییم،خودشان مسئول اعمال شان هستند؟تمامی این ها سؤالاتی هستند که باید راهنمای ما درتوسعه و بسط،فلسفه ی تربیتی قرار گیرند.
با کمال تأسف،بسیاری از بچّه ها،زمانی که به سال های چالش برانگیز و خطرناک نوجوانی می رسند،هیچ شواهدی دال بر تصمیم گیری صحیح دراختیار ندارند.آنها به راحتی ،از نصایح ارزشمند والدین و دیگر بزرگ ترها چشم پوشی می کنند.آنها فکر می کنند«بهتر می دانند»امّا با این وجود این هنوز مواد مخدّر مصرف می کنند.چرا گاهی اوقات، نوجوانان تا به این اندازه ناآگاهانه،به خود-تخریبی می پردازند؟این حقیقت تلخ را باید درنظر داشت که بسیاری ازاین انتخاب ها و گزینه های ناآگاهانه و اشتباه،درواقع اوّلین تصمیمات و تصمیم گیری هایی هستند که جوانان خود به تنهایی و بدون مشارکت،اتخاذ می کنند.زیرا در کودکی،همیشه والدین بودند که تصمیم نهایی را می گرفتند.نکته ای که حائز اهمیّت می باشد این است که انتخاب درست و تصمیم گیری به جا مانند هرعمل دیگری ، باید به کودک آموزش داده شود.جوانانی که انتخاب نادرست می کنند،شاید همان کودکانی هستند که در دوران کودکی هرگز یاد نگرفتند،ازدست زدن به جعبه ی شیرینی خودداری کنند.
والدینی که،تنها هدف شان پرورش فرزندانی مسئول است،فرزندانی که در هر رده ی سنی بتوانند درمورد زندگی خود با بلوغ و شعورکافی تصمیم های مهمی را اتخاذ کنند،چنین والدینی وظیفه ی تربیتی خود را با جدیّت و همیّت انجام می دهند.
پدران و مادران خوب،همواره بهترین شیوه ها و روش های تربیتی را در برخورد و رفتار با فرزندان شان می آموزند.ما می دانیم،این شیطان های کوچولو و بسیار بی گناه و بازیگوش که درحقیقت در چنگ و اختیار ما هستند،بالاخره روزی بزرگ می شوند.ما به امید روزی که فرزندان مان بتوانند در دنیای واقعی با اطمینان و اعتماد به نفس گام بردارند و خودی نشان دهند،هرکاری که از دست مان برآید برای آنها انجام می دهیم.و باید اضافه کنیم که همه ی این کارها را تنها با نام «عشق»انجام می دهیم.امّا این«عشق»به تنهایی می تواند برای ما دردسر ساز باشد.-البتّه نه عشق به مفهوم واقعی کلمه-بلکه چگونگی ابراز آن به کودک.اغلب اوقات،تصورات و اندیشه های باشکوه ما،درمورد عشق به فرزند و نحوه ی ابراز آن،درحقیقت بدترین دشمنان ما هستند،امّا زمانی که حس مسئولیت پذیری را در فرزندان مان پرورش دهیم،این دشمن تسلیم می شود.برخلافِ نظرعامه ی مردم،اغلب اوقات بدترین بچّه ها-بچّه های بی اعتنا و سرکش-از خانه هایی بیرون می آیند و وارد جامعه می شوند که درآن خانه ها عشق به صورتی بی حدو حصر و نامحدود،به آنها ابراز می شود.و این درست همان نوع غلط عشق ورزیدن و ابراز آن به کودک است.امّا چگونه این مسئله اتفاق می افتد؟
نظرات شما عزیزان: